نگاهم کرد و پنداشتم دوستم دارد. نگاهم کرد، در نگاهش هزاران شوق عشق را خواندم. نگاهم کرد، دل به او بستم. نگاهم کرد، اما بعد ها فهمیدم که فقط نگاهم می کرد! همیشه همه توى بن بست زندگى برمیگردن سراغ عشق اولشون، اما چه سخته اون روزى که عشق اولت رفته باشه سراغ عشق اولش… پارسال با او زیر باران قدم می زدم... امسال او را با دیگری زیر باران اشک های خودم می بینم... شاید باران پارسال اشک های کس دیگری بود... براى فراموش کردنت هرشب آرزوى آلزایمر مى کنم... خوش به حال تو... که وقتى “او” آمد، بدون هیچ دردسرى فراموشم کردى... فقط رفت بدون کلامی که بوی اشک دهد... فقط رفت بدون نگاهی که رنگ حسرت داشته باشد... فقط رفت... فقط رفت و من شنیدم که توی دلش گفت: راحت شدم... چقدر کم توقع شده ام، نه آغوشت را می خواهم نه یک بوسه نه دیگر بودنت را... همین که بیایی و از کنارم رد شوی کافیست... مرا به آرامش می رساند حتی اصطحکاک سایه هایمان کافیست... لغت نامه هاى دنیا را باید آتش زد. جلوى واژه ى نبودن نوشته اند : “ عدم حضور شخصى یا چیزى ” ؛ همین. چقدر نبودن تو را ساده فرض مى کنند... دیدی بی من داری میری دیدی قولاتو شکستی کابوس امشبم شده ای تو؛ دوم شخص مفردی که زمزمه ی دوستت دارم را در گوشم نجوا میکرد و حال میگوید برو... تک فعلی که هیچگاه انتظار شنیدن صیغه ی امرش را نداشتم! دلتنگم نه دلتنگ تو... دلتنگ اینکه یه روزی هوامو داشتی... دلتنگ اینکه هر لحظه به یادم بودی... دلتنگ هر دقیقه شنیدن صدات... دلتنگ تا صبح بیدار موندنت، فقط به خاطر اینکه دل من گرفته... دلتنگ اینکه اسممو سوالی صدا کنی... دیدی؟ من که دلتنگ تو نیستم... می گویند: خوش به حالت! از وقتی که رفته حتی خم به ابرو نیاوردی … ! نمی دانند بعضی دردها کمر خم می کنند، نه ابـرو...! در زندگی به هیچ کس اعتماد نکن آیینه با تمام یک رنگیش دست چپ و راست را به تو اشتباه نشان می دهد... دلتنگم نه دلتنگ تو... دلتنگ اینکه یه روزی هوامو داشتی... دلتنگ اینکه هر لحظه به یادم بودی... دلتنگ هر دقیقه شنیدن صدات... دلتنگ تا صبح بیدار موندنت، فقط به خاطر اینکه دل من گرفته... دلتنگ اینکه اسممو سوالی صدا کنی... دیدی؟ من که دلتنگ تو نیستم... از پیرمردی پرسیدند چرا ناراحنی؟ گفت جاسیگاری ام شکست... گفتند مگر چقدر قیمت داشت؟ گفت به قیمتش نیست، "تمام جوانی ام را در آن سوزاندم" زندگی باید کرد، گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ گاه باید رویید در پس این باران گاه باید خندید بر غمی بی پایان میگویند زمان طلاست اما من چشیدم دروغ میگویند، زمان آتش است ثانیه به ثانیه اش میسوزاند و تا به شعله ات نکشد، نمیگذرد... زندگی باید کرد، گاه با یک گل سرخ گاه با یک دل تنگ گاه باید رویید در پس این باران گاه باید خندید بر غمی بی پایان
صفحه قبل 1 صفحه بعد
دیدی راست گفتم عزیزم دیدی چشمامو نخواستی
دیدی حتی یه دقیقه نمیمونی دم رفتن
دیگه خسته شدم آخه بس که قلبمو شکستن
دیدی رفتی…
دیدی میگفتم یه روز میری دیدی دوسم نداری
دیدی میگفتم من عاشقم ولی تو کم میاری
دیدی میگفتم یه روز میاد میری که برنگردی
تو که میخواستی بری چرا منو دیوونه کردی
چرا دوسم نداری…
دیدی اشکام روی گونم میریزه چیزی نگفتی
دیدی راحت اینو گفتی داری از چشام میفتی
دیدی چشم یه غریبه چجوری دل تورو برد
دیدی رفتی و یکی موند تو نبودنت کم آورد
دیدی رفتی…
دیدی دلت جای من نبود ازم گذشتی
آره حالا باورم میشه منو دوسم نداشتی
دیدی چه آسون و بی هوا یهویی دل بریدی
دیدی دلم تیکه پاره شد آخه اینم ندیدی
دیگه دوسم نداری…
دیدی میگفتم یه روز میری دیدی دوسم نداری
دیدی میگفتم من عاشقم ولی تو کم میاری
دیدی میگفتم یه روز میاد میری که برنگردی
تو که میخواستی بری چرا منو دیوونه کردی
چرا دوسم نداری…
قالب جدید وبلاگ پیچك دات نت |